-
arezooe kharid khoone mostaghel
یکشنبه 29 فروردین 1400 05:52
az dafeye pish k neveshtam koli etefaghat khoob va bad oftad. albate k khoobash bishtar boodan khodaro shokr. farda tavalode adrian hast va man kheili khoshhalam k pesar kochooloee khooneye ma 3 sale shode. emshab ye kam taghirat dadam too otagham va yeki az cover hae boland k male lebas mahya bood ro dadam bezare too...
-
چشم
دوشنبه 10 شهریور 1399 06:04
یک ماهی هست که چشمام یک طوری شده تقریبا دوهفنه بود که چشمام یه طوری میشد و نمیدونستم دقیقا چه اتفاقی دارد میافته تا اینکه روز یکشنیه با مژده خانوم و مهناز خانوم رفتیم کافی شاپ سنتر پوینت بعد منو محیا و کیمیا رفتیم هادسون بی که من چیزی بخرم بعد یهو چشام تار شد و همه چیو دور میدیدم و دوتا ازشون سکته کردم اما به روی خودم...
-
تشنج
یکشنبه 28 اردیبهشت 1399 05:29
25 ماه می یک تشنج داشتم صبح از خواب بیدار شدم چند روز بود همش به این فکر میکردم که از طریق برنامه مهاجرتی رورال یک کاری کنمکه همسر زودتر بتونه بیاد . همسر با من همکاری نمیکرد یادم رفته بود که خیلی تنبله ما ایران هم که بودیم همش روی مبل خواب بود و کاری پیش نمیبرد یک جوری شده بود که همش خودم را مقصر میدونستم و فک میکردم...
-
23/4/2020
پنجشنبه 4 اردیبهشت 1399 22:10
کارهایی که باید در روز حتما انجام بدم حالا ترتیبشو بعد از چند روز دستم میاد: 1- باید در روز 45 دقیقه ورزش کنم 2- 2 درس گرامرلی بخونم 3- 2 قسمت VOCAB 4- یک اپیزود فیلم بینم 5-آدرین باید 30 دقیقه لگو بازی و پازل بازی کنه 6- واسه آیسان باید یک ساعت وقت بذارم هر چند از صبح تا شب وقت منو میگیره 7- اینروزها باید تحقیق کنم...
-
22/4/2020
چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 22:37
yad gereftam k bayad saboooooooor basham kheili ba vakonesh asabi hich kari pish nemre faghat bayad saboor basham in roozha kheili roozhae sakhti hast khob vali khoshhalam k alan inja hastam va in hame sakhti ro be joon kharidam nemidoonam shysd badan pashimoon besham vali alan fk mikonam k in behtarin kari hast k...
-
29 ساله شدم
پنجشنبه 14 تیر 1397 09:25
اصلا باور ممیشه که ٢٩ سالم شد مثل چی ناراحتم که سال دیگه ٣٠ سالم میشه اصلا احساس بزرگی نمیکنم همش حس میکنم ٢٤ سالمه پیش آرش نیستم ولی پیش مامانم و بابام که هستم تولد ٢٩ سالگی با ٢ تا نی نی
-
٣ هفته مونده به اومدن نی نی دوم
چهارشنبه 8 فروردین 1397 10:13
الان بامداد ٢٨ مارچ هستش و من نمی تونم بخوابم بس که دلم میخواد بالا بیارم اما نمیشه انگار هرچی خوردم تو گلومه و پایین نمیره مثل چی خوابم میاد دیشبم ٣ ساعت بیشتر نخوابیدم تمام روز سرم گیج میرفت. پریروز فهمیدیم که با ویزای همسر موافقت نشده یعنی هر چی از ناراحتیم بگم کمه ولی اینقدر تو ایم ٢ سال با موارد مشابه روبرو شدم...
-
ولنتاین ٩٦
چهارشنبه 25 بهمن 1396 07:56
حدود ١ ماه هست که به تورنتو آمده ایم آیسان ٣ هفته ای هست که مهد میره معلمشون یه خانوم ایرانی هست که زیاد نمیتونه فارسی صحبت کنه و همسرش کانادایی هست همه صداش میکنن mrs todorache آرش بهش میگه فیبوناچی فردا روز ولنتاین هست و همین معلم معروف فرمودن ٢٨ تا کارت برای sk ,,jk درست کنین بیاورید رفتیم دلارما خواستیم کارت١$...
-
عید غدیر
چهارشنبه 31 شهریور 1395 10:05
غدیر امسال صبحش رفتیم مسجد دختردایی جان معصوم خانوم دنبال دایی حسینم رفتیم که یک عروسک از رو زمین پیدا کرده بود دادبه آیسان وقتی پیاده شده انداختیمش پایین همین طور اینقدر مواظبیم چشم دخنرم گل مژه زده چه برسه به اینکه مواد آلوده هم دست بزنه بهش بعدش رفتیم باغ بعد از 3 بار رفت و آمد با آداما میتونم دیگه بشناسمشون تا...
-
دکتری
یکشنبه 28 شهریور 1395 10:21
همسر دکتری قبول شده و من خوشحالم واسش یک حس گندی دارم حس خنگ بودن چرا نتونستم تو هیچ کار درسی موفق باشم اعصابم خورده این بدترین حس دنیاست کاشکی یک ارشد در پیت می گرفتم لااقل ای خدا چه حی بدیه که همه ارشد و دکتری دارن جز من تنبل الان دیگه کارشناسی در حد دیپلم شده و این خیلی منو زجر میده واسه تافل هم خوندم اما نتیجه اش...
-
یعنی عاشق این آهنگ شدم
چهارشنبه 17 شهریور 1395 10:35
دستم تو دست یاره قلبم چه بی قراره به به به به چی می شه امشب بارون اگر بباره چه شاعرانه یه چتر خیس و دریاکنارو پرسه های عاشقانه زل می زنم به چشمای مستت سر روی شونه هات میذارم بی بهانه می خوامت خانومم با عشقت آرومم دستم تو دست یاره هوس کردم یک ماشین باکلاس بگیرم برم شمال
-
روزهای انتظار
سهشنبه 16 شهریور 1395 12:22
امروز دقیقا یک ماه از سفر آنکارامون می گذره و تقریبا 4 روز مونده که یک ماه بشه به ما گفتن کمتر از یک ماه زمان میبره تا جواب نهاییشو بدن امیدوارم تو این 4 روز باقیمانده به قولشون عمل کنن و تکلیفمون مشخص بشه. من که آماده آماده نیستم باز باید بشینم واسه تافل بخونم که نمرمو بالا ببرم و کلاس ورزشمو شروع کنم منتظر از هفته...
-
یک هفته پر از کار و دلشوره
پنجشنبه 7 مرداد 1395 11:28
هفته دیگه همین موقع داریم چمدون ها بر می داریم بریم تهران کی بشه جمع کنیم بریم مقصد نهایی البته اون نهایی نهایی که تو فیلم مقصد نهایی نه
-
نگرانی و گرفتاری
سهشنبه 5 مرداد 1395 11:32
10 آگست زمان مصاحبونه واقعا نمی دونم چه حس عجیبی دارم استرس چند روز قبل که با همسر به شدت منصرف شده بودیم حقوق کارمندها 50% افزایش پیدا کرده و همسر دکتری قبول شده نمی دونم چه آینده ای منتظرمونه خیلی مبهمه اما الان باز به شدت مشتاقیم که بریم همش با خودم فکر می کنم اگه نشه چی خداکنه که بشه ای خدا هر جور صلاح میدونی ولی...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 تیر 1395 11:11
اسفند سال 93 استارت مهاجرت را زدیم بعد تقریبا یک سال ونیم وقت سفارت اومد واسمون حالا تو این یک ماه هرچی بلاست داره نازل میشه بگذریم که تو این یک سال بیشترین آمار جرم و تلفات انسانی را دنیا به خودش دید از این ور کودتا شده از اون ور 80نفر را تو فرانسه یکی زیر گرفتش از اون ور بمب گذاشتن تو فرودگاه خلاصه به قول همسر فقط...
-
مهربانی از جنس پدرگونه
چهارشنبه 19 خرداد 1395 09:43
همسر خیلی مهربونه رفته بودیم کلوپ پاندا آیسان کلی بازی می کرد واقعا خیلی از یک پدر بعیده که بیاد چند ساعت بشینه تا دخترش بازی کنه دستم به تخته خیلی مهربونه بعد ازم پرسید مهسا به نظرت آیسان می تونه در آب معدنی را باز کنه گفتم خودمم بعضی وقتها نمی تونم بعد یکم گذشت گفت خوب اگه درش را یکی از قبل باز کرده باشه می تونه...
-
بازگشت همسر
پنجشنبه 13 خرداد 1395 10:47
تو 3 روزی که همسر نبود روز اول بعد کلاس زبان آیسان رفتیم شرکت برق وبعد هم چیلی چیز شب هم خونه خاله خوابیدیم ولی تا صبح مردیم از دست پشه ها آیسان هم فکر کنم حساسیت داشت و کلی دستاش قلمبه شد روز دوم بعد شرکت و کلاس ورزش با آیسان رفتیم کریم شیشلیک زدیم و خوابیدیم تا6 بعد با خاله رفتیم پروما و خونه بابایی و پیتزا مهمون...
-
مسافرت 2 روزه همسر به تهران
دوشنبه 10 خرداد 1395 11:17
همسر امروز سه شنبه 10 خرداد رفت تهران خیلی خیلی تنها شدم نه مادری نه خواهری نه شوهری ,دوست دارم بشینم گریه کنم ولی چشمه دلتنگیم خشک شده بس که قبلا ازش استفاده کردم. زندگی ongoing هستش من موندم و پاره تنم تنهای تنها راستش حوصله خالم را ندارم اصلا خاله جای مادر را پر نمیکنه امیدوارم من از این خاله هایی که زبون نیش دار...
-
پیرو درخواست نی نی کوچولو
شنبه 8 خرداد 1395 10:49
دیروز باغ بودیم آیسان ازم میخواست اسم نی نی جدید را بذاریم فاطمه زهرا مثل خواهر علی بعدم می گفت اگه نی نی مون بیاد ما بخواهیم بریم میوه جمع کنیم فاطمه زهرا خودمون را کجا بذاریم گفتم می ذاریم پیش بابا بعد گفت نه شما و بابا برین میوه جمع کنین من از فاطمه زرا خودمون نگهداری میکنم وای که چقدر مهربونه این بچه عاشقشم وقتی...
-
درخواست نی نی کوچولو
دوشنبه 3 خرداد 1395 10:22
چند روز آیسان گیر داده که یک نی نی می خواهم فک نمی کردم یک روز یه همچین درخواستی کنه هی می پرسه بابای هستی چی کار کرده که هستی یک نی نی داره الان هیچی دیگه ماهم قرار گذاشتیم اگه دختر خوبی باشه و کارهاش را خودش انجام بده بره تو اتاق خودش بخوابه یک نی نی بیاریم.
-
23 فروردین 1395
دوشنبه 23 فروردین 1395 10:46
حال این روزهای من غیرقابل توصیف هستش ؛ مامانم را بعد 8 ماه دوری دیدمش یک حس خیلی خوبه واقعا هیچی خانواده ادم نمیشه حتی خاله آدم 5 % هم جای مادر آدم را نمی تونه پر کنه ، مادر به خصوص مامان من وجودش سراسر محبت و عشقه همه خوبی ها را واسمون می خواد همه کار واسمون میکنه بدون هیچ چشم داشتی واقعا چقدر اونهایی که از این نعمت...
-
18 اسفند 94
سهشنبه 18 اسفند 1394 10:04
چند روزه پیش از قبل دلم واسه مامان و محیا لک زده دلم می خواست محیا اینجا می بود و باهم می رفتیم خیابون ها را وجب می کردیم دلم واسه بوی مامانم تنگ شده دلم لک زده واسه حضور کیمیا که سر به سر آیسان بذاره دلم تنگ شده واسه بیخیالی های بابام خلاصه این اواخر اسفند دلم واسه همه تنگ شده نیاز دارم یکی دکمه ریفرش منو بزنه لطفا...
-
تولد همسر
شنبه 3 بهمن 1394 10:27
تولد 32 سالگی همسر یک تولد به یادماندنی شد . پنجشنبه لیلا خانوم اومد خونمون را تمییز کرد و من بدو بدو مشغول جمع کردن لوازم شب قبلش به آیسان گفتم آیسان یک چیزی بهت می گم ولی به بابا آرش نگو فردا می خواهیم بابا آ؛رش را سوپرایز کنیم آقا این بچه می رفت جلو باباش وایمیستاد زل می زد بهش می خندید بعد بدو بدو میومد تو...
-
موش
دوشنبه 14 دی 1394 11:09
همسر عادت داره نصف شبها حدود ساعت 3 بیداره میشه قرآن می خونه یا چند صفحه ای مطالعه می کنه می گه این ساعت از شب ذهنم خیلی کار میکنه واقعا نمی دونم چه طوری این ساعت ذهنش خلاق میشه من که تو این ساعت همش Z Z Z می آد تو مغزم خلاصه منم در خواب ناز بودم دیدم داره از تو پذیرایی صدام می کنه منم که کلا استرسی قلبم به شدت می زد...
-
از هر در سخنی
شنبه 28 آذر 1394 10:26
وقتی آدم نمی نویسه بعد چند وقت سخته می شه نوشتن اما بالاخره باید از یک جایی شروع بشه تو این مدت کلی اتفاق های مختلف افتاد خودم مریض بودم همش به ام ار ای و نوار چشم و آزمایشگاه به شدت روحیه ام را از دست داده بودم ولی خدا راشکر رو خودم مسلط شدم کلا فکر می کنم از وقتی مامان اینا رفتن خیلی بزرگ شدم هوای همه را دارم هوای...
-
مسافرت آنتالیا شهریور 94
سهشنبه 7 مهر 1394 09:39
-
یک روز خوب
شنبه 14 شهریور 1394 10:40
یک روز خیلی خوب با دختر خاله ها و خاله های مامانم در باغ
-
اواخر مرداد و اویل شهریور در تهران
سهشنبه 3 شهریور 1394 09:47
حدود چند هفته پیش رفتیم یک آژانس که برامون وقت سفارت بگیره برای وصال یار (وصال والدین و خواهرها)نیاز به ویزای شینگن داریم تا شاید آقایون سفارت ببینند و بدانند که سفر ما صرفا فقط توریستی هستش و لاغیر منظور اینکه ببینند ما رفتیم اروپا و برگشتیم و کانادا هم فقط صرفا دیدین روی گل مادر و پدر هست و بعد از اینکه دل تنگی ها...
-
34 ماهگی
دوشنبه 26 مرداد 1394 10:58
آیسان این روزها به شدت دلتنگ خاله کیمیا و مامانی مانداناش هست و از هر 3 جمله یک جمله مربوط به اون هاست مثلا می گه اگه من دعوتشون کنم جام جم به نظرت مامانی و کیمیا از کا نادا می ان طفلی بچم فکر میکنه دعوت کنه دیگه حتما میان . علاقه جدیدی به قاطی کرئن همه چی پیدا کرده مثلا بیرون که می ریم می گه 2 تا نوشابه بگیریم یکی...
-
دلتنگی
سهشنبه 13 مرداد 1394 11:35
در تاریخ 31/4/94 پدر و مادر و خواهرهای عزیزم ایران را به مقصد کانادا برای همیشه ترک کردند.از اواخر اردیبهشت که تصمیمشون نهایی شده بود برای رفتن ما بیش از پیش خونشون می موندیم اواخر خرداد باهام یک سفر به شمال رفتیم و شبهای حیا ماه رمضون خونشون می خوابیدیم یک ماه پر از دلشوره سعی می کردم خودم را خیلی مسلط به قضیه نشون...