-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 16 تیر 1394 11:32
سلام وبلاگ جدید.
-
30 ماهگی و پایان سال 1393
دوشنبه 25 اسفند 1393 10:25
آیسان خانم یا به گفته ی خودشون آیسان خامون این روزها تبدیل به یک دختر بلبل زبون شدن و صد البته حاضر جواب خیلی دوست دارم تک تک حرفهاش و کارهاش را یک جا ثبت کنم اما نمیشه. چند نمونه از حرفها و کارهای گل دختر: یک سری کارهایی که نباید انجام بده را انجام می ده بعد بهش می گم آیسان خانم چرا این کار را کردی اصلا کار خوبی نبود...
-
تولد بهمنی ها
یکشنبه 19 بهمن 1393 10:31
بهمن ماه تولد مردهای زندگی من هست یک بهمن تولد پدر عزیزم و2 بهمن تولد همسر مهربانم امسال چون همسر 3 بهمن امتحان داشت و باید می رفت تهران برای همین جابجا تولد ها را گرفتیم اول تولد همسر که چهارشنبه گرفتم و خانواده خودم و همسر را دعوت کردم و یک تولد خودمون و خوب برگذار شد. و پنجشنبه هم تولد پدرم که یکم از فامیلهامون هم...
-
مسافرت آذر به کیش
دوشنبه 8 دی 1393 10:32
21 آذر ساعت 4 پرواز داشتیم من از یک هفته قبل به خاطر اتفاقی که برام پیش اومده بود خونه ی مامانم بودم پنج شنبه با همسر رفتیم رفتیم خونه اسبابامون را جمع کردیم و خونمون را سیف کردیم و رفتیم خونه ی مامان جمعه بعد از خوردن ناهار لذیذی ساعت 2:30 به سمت فرودگاه حرکت کردیم بعد از اینکه از تمام گیت ها رد شدیم واسه آیسان...
-
26 ماهگی
چهارشنبه 3 دی 1393 10:35
ماه آذر خیلی ماه سختی برام بود یک سری مشکلات برام پیش اومده بود که واقعا بهم سخت گذشت امیدوارم دیگه برام تکرار نشه البته یک درس هم گرفتم که زیاد به خودم سخت نگیرم هر کس یک توانایی های داره از خدا می خواهم که کمکم کنه و همچنین از خدا می خوام به همه سلامتی بده و هیچ وقت سلامتی را از من و تمام عزیزان نگیره. توی ماه گذشته...
-
برای مادرم
چهارشنبه 28 آبان 1393 10:37
مامانم را خیلی دوست دارم دوست دارم همیشه سالم و سرحال باشه. دوست ندارم هیچ وقت ناراحت باشه یا اعصابش از دست کسی خورد باشه . یک حسی دارم وقتایی که کسی ناراحتش می کنه دلم می خواد اون طرف و از رو زمین حذفش کنم. دوست ندارم مچ دستش یا پاش درد کنه می خوام همیشه بدنش سالم باشه و فکرش درگیر نباشه. ای خدا خودت ازش محافظت کن.
-
25 ماهگی
شنبه 10 آبان 1393 10:38
آیسان روز به روز داره رفتارش بزرگونه تر می شه تا الان رنگ های آبی زرد سبز قرمز نارنجی را یاد گرفته ولی هنوز به رنک بنفش می گه آبی سمت چپ و راستش را هم یاد گرفته. وقتی سوار ماشینیم همسر پیاده می شه بره چیزی بگیره میاد میشینه پشت فرمان و دنده را عوض می کنه و میگه ماشین سبزه برو بعد یکم فرمون را تکون می ده می گه قرمز شد...
-
2 سال تمام در کنار هم بودنمون مبارک
سهشنبه 22 مهر 1393 10:41
آیسان خوشگل مامان در 11 مهر 2 سالگیش تمام شد و وارد سال سوم زندگیش شد. تولدش را با یک هفته تاخیر گرفتیم چون که 11 مهر وفات بود و 17 مهر تولد یکی از امام ها بود . مهمون هامون 26 نفر بودن خیلی دوست داشتیم همه را دعوت کنیم ولی چون جا نداشتیم نتونستیم و این موضوع برای خانواده همسر سو تفاهم ایجاد کرده دیگه کاریش نمی شه کرد...
-
24 ماهه شیرین زبون
شنبه 15 شهریور 1393 10:39
آیسان جون جدیدا به هر چی می خواهد بگه خوبه میگه این مرمه منظورش اینه که این نرمه؟ مثلا از یک لباسش که بدش میاد میگه این باس(لباس) بد این باس مرمه . شبها که می خواد بخوابه میگه مامانی بخوابه (یعنی خوابیده)؟ محیا درس ؟ میا(کیمیا) بازی؟ بابایی قاتون؟ می خواهد بگه بابایی داره فیلم نگاه میکنه میگه کارتون نگاه می کنه بعد از...
-
23 ماه شیرین بی اشتها
شنبه 25 مرداد 1393 10:42
کمتر از یک ماه دیگه آیسان 2 سالش تمام می شه و وارد سال سوم زندگیش می شه دیشب که داشتیم می خوابیدیم دستاش را گرفته بودم تو دستم دیدم چقدر بزرگ شدن دستاش ؛ یادش بخیر روزهایی که حتی یک دونه انگشتم هم به سختی توی دستای کوچکش جا می شدن چقدر کوچک و ضعیف بود با تشکچه بغلش می کردم اما الان بعضی وقتها بلند کردنش برام سخته نه...
-
21 ماهگی دختر سیرین زبان
یکشنبه 29 تیر 1393 10:44
نیمه های خرداد ماه همسر با خانواده ی من برای مراسم نامزدی یکی از اقوام رفتن تهران من موندم پیش خواهرم تا امتحانش را بده 2 روز خیلی خوبی را گذروندیم یک شب هم سالاد سزار درست کردیم که خیلی خوب شده بود بعد اون شب هر چی درست کردم به خوبی اون شب نشد با هم خوابیدنمون هم خیلی خوش گذشت(عاشق خواهرم هستم براش بهترین هارا تو...
-
20ماهگی و سفر کیش
شنبه 17 خرداد 1393 10:45
آیسان گلی در 20 ماهگی مریض شد چند روز تب شدید و بیرون روی و بی حسی بی اشتهایی جون دخترک را گرفت و کلی ضعیف شد ولی خداراشکر زود خوب شد به قول معروف گوشت بچه لب طاقچه است زیاد نگران لاغر شدنش نیستم همین که سالم باشه برام کافیه ایشالا باز تپل می شه ولی از لحاظ صحبتی خیلی بهتر شده جمله هم می گه مثلا میگه مامان بیا...
-
گذشتن روزهای 19 ماهگی آیسان گلی در اردیبهشت
یکشنبه 28 اردیبهشت 1393 10:49
-
روزهای بهاری
سهشنبه 2 اردیبهشت 1393 10:51
یک شب آیسان خیلی تشنه بود بس که واسش توی لیوان آب آوردم خسته شدم برای همین توی شیشه اش براش آب کردم و گذاشتم کنارش یکم که گذشت توی حالت خواب خواب شیشه اش را برداشت یکم آب خورد بعد گذاشت توی دهن عروسکش که کنارش خوابونده بود بعد یکم گذاشت بعد برش داشت گذاشت کنار دستش بعد باز خوابید خیلی کارش جالب بود چشم بسته همه ی این...
-
تعطیلات نوروزی دختر ک18 ماهه
چهارشنبه 20 فروردین 1393 10:54
قبل از هر مطلبی سال خیلی خوبی را برای همه آرزو می کنم حس خوبی نسبت به امسال داره ایشالا که تا آخرش همین طور باشه . چهارشنبه سوری رفتیم باغ یکی از دوستان پدرم ساعت 1 بود رسیدیم خونه آیسان و همسر خوابیدن و من مشغول جمع و جور کردن وسایل سفر شدم همه لوازم را چیدم تو ماشین آب جوش هم آماده کردم و یک تخم مرغ هم سفت کردم واسه...
-
خداحافظ 92
پنجشنبه 22 اسفند 1392 10:00
یک هفته به عید مونده و من تقریبا خونه مون را تکوندم کمدها مرتب شده پرده ها شسته شده اصلشم همینه دیگه یک تمیز کاری جزیی مونده فقط سبزنا مون هم انداختم و حدود 7 سانت قد کشیدن سبزنا عدس انداختم یک ظرف رو تراس داشتم نمی دونم مال چه سالی بود که سال نهنگ یود و اینو خریده بودم یک طرفش نهنگ داره یک طرفش جای سبزه از وقتی اونو...
-
اولین سفر خارج از کشور آیسان
چهارشنبه 30 بهمن 1392 10:02
طبق سالهای گذشته می خواستیم مسافرت بهمن مون را بریم کیش اما طی یک حرکت ضربتی تصمیم گرفتیم بریم دبی خلاصه 8 یا 9 بهمن بود که خیلی هم برف اومده بود رفتیم با همسری آژانس مسافرتی برای رزرو بلیط و هتل که بعد از 2 ساعت معطلی فهمیدیم اون هتل مورد نظر جا نمی ده عصرش رفتیم کلی باز تحقیق که کدام هتل ها بهترن که دل من به...
-
16 ماهه عاقل
چهارشنبه 2 بهمن 1392 10:03
این روز ها آیسان خیلی تقلید کار و همچنین لجباز شده تقلید کار از این لحاظ که هر کار می کنیم بلافاصله تقلید می کنه یعنی بلافاصله ها یعنی ما نماز می خونیم می ره چادرش را میاره(پرستارش براش یک چادر یک وجبی دوخته با کش وای که شبیه مادر بزرگ نقلی ها می شه وقتی سرش می کنه )یک مهر مخصوص ما داره دقیقا از لحظه الله اکبر میاسته...
-
دومین شب یلداآیسان طلا
یکشنبه 1 دی 1392 10:05
روز قبل شب یلدا مشهد برف بارید و کلی ذوق کردیم که شب یلدا برف خواهیم داشت اما کم بود صبحش رفته بودم آزمون ارشد داده بودم ظهرش با مامان اینا رفتیم طرقبه برگشتن ا رفتیم بالای کوه های هاشمیه و کلی برف بازی کردیم اما زود برف بند اومد و امادیشب آخرین روز پاییز بود و ما طبق هر سال خونه ی مامانم جمع شدیم و این بلند ترین شب...
-
15 ماهه ی بی اشتها
چهارشنبه 20 آذر 1392 10:06
روز 5شنبه رفتیم خونهی عموم برای گوود بای ژارتی که داشتن می خواستن واسه مدت نا معلومی برن کانادا آیسان هم خوب و خوش و سرحال بود اما امان از چشم بد اونجا هم یکی از بستگان یک بچه 2 ساله داشت که به قول خودش تا همین چند دقیق ژیش که بیان اینجا داشته بالا می آورده وتب شدید داشته خوب نمی دونم چی بگم به این مادر وقتی می بینی...
-
دومین سال برفی در کنار آیسان گلی
پنجشنبه 14 آذر 1392 10:07
دیشب در حین ناباوری برف اومد و این اولین برفی که آیسان درکش می کنه برده بودمش پشت پنجره می گه بف اینقدر ذوق کرده بود آخه کلا عاشق برف شادی باورش نمی شد اینقدر برف بیرون بیاد
-
15 ماهگی دختر ناز مامان
سهشنبه 12 آذر 1392 10:09
این روز های آیسان واقعا شیرینه کاملا متوجه همه چی می شه تقریبا هر حرفی و که می زنی میگیره و تا جایی که در توانش باشه انجامش می ده تمام مدت در حال راه رفتنه از صبح که بیدار میشه فقط موقع غذا خوردن به هر ترفندی شده می شونمش موقع غذا خوردن واقعا سخت ترین قسمت روز هستش کلی شمع روشن می کنیم کلی سی دی های مختلف می گذاریم تا...
-
اولین قدم ها ی آیسان گلی
دوشنبه 27 آبان 1392 10:10
دختر خوشگلم اولین قدم هاش را در سن یازده و نیم ماهگی برداشت ولی فقط1 قدم که برمی داشت تپ می خورد زمین درست 3 رروز بعد از تولدش خونه ی مامان اینا که بودیم بیشتر از 10 قدم برداشت و ما بس که خوشحالی کردیم باعث شد باز تعادلش بهم بخوره بیافته همه دورش جمع شده بودیم و با سه تا موبایل ازش فیلمبرداری می کردیم بچه ام رفته بود...
-
اولین قدم ها ی آیسان گلی
یکشنبه 28 مهر 1392 10:11
آیسان از وقتی که به دنیا اومده بود در همان یک ماه اول نسبت به عروسک باب اسفنجی واکنش خاصی داشت و همیشه با دیدنش خوشحال می شد و زمانهایی که گریه می کرد با دیدین باب ساکت می شد و از سن 4 ماهگی بیشتر کارتون های باب را دیده بود و از سن 6 ماهگی تا الان اکثر غذاهاش را با باب اسفنجی خوش قلب خورده و هر کی هر جا عروسک باب را...
-
اولین بیماری سخت آیسان
یکشنبه 31 شهریور 1392 10:13
یک هفته قبل از اینکه آیسان طلا یک ساله بشه مریض سختی شد تب شدید و من در 72 ساعت تنها 2 ساعت خوابیدم خیلی مریضی سختی بود تبش پایین نمی اومد دکتر می گفت ویروسی و 4 روز طول می کشه یک شب نزدیکیهای 3 صبح دیدیم بدنش یخ کرده و به شدت می لرزه و بی حال رویغیر طبیعی نمی دونستم چی کار کنم به مامانم زنگ زدم که آماده باشه و همسر...
-
اولین مرواید دخملی
دوشنبه 25 شهریور 1392 10:14
وای این دندون ایسان شده بود برام یک کابوس شب ها خواب. ندون دختری را می دیدم که بزرک شده بود و هنوز دندون نداشت البته دکترا می کفتن طبیعی تا ١۵ ماهکی هم وقت داره بعضی ها می کفتن جون کلسیم بدنش زیاد و دندوناش سفت هستند در نمی اد بعضی ها می کفتن از کمبود ویتامین خلاصه اینکه هر کی می رسید یک جیزی می کفت تا بالاخره شب تولد...
-
11ماهگی
چهارشنبه 20 شهریور 1392 10:18
دختر کوچولو مامان چشم بر هم زدنی بزرگ شد الان دیگه 11 ماهه که کنارمون هستش و ما را از وجودش لبریز از شادی میکنه روند رشدش خیلی سریعه خیلی کارها انجام می ده بیشتر حرف هام را می فهمه ولی همچنان بهم وابسته است الان دقیقا یک هفته هست که با پرستارش تنها است روزهای اول چه بر من گذشت خدا می دونه وقتی تنها می گذاشتمش با...
-
آخرین ماه قبل از یک سالگی
چهارشنبه 20 شهریور 1392 10:16
دختر کوچولو مامان چشم بر هم زدنی بزرگ شد الان دیگه 11 ماهه که کنارمون هستش و ما را از وجودش لبریز از شادی میکنه روند رشدش خیلی سریعه خیلی کارها انجام می ده بیشتر حرف هام را می فهمه ولی همچنان بهم وابسته است الان دقیقا یک هفته هست که با پرستارش تنها است روزهای اول چه بر من گذشت خدا می دونه وقتی تنها می گذاشتمش با...
-
40 هفتگی
چهارشنبه 16 مرداد 1392 10:26
عشق مامان 10 ماه می شود آیسان به سرعت داره بزرگ می شه از اون حالت بچگیش داره در می اد حرف هامون را می فهمه میگم صبر کن تا بهت آب بدم دهنشو را مثل ماهی باز و بسته میکنه میگم و برات باب اسفنجی بذارم میره جای تلویزیون دم در خونه مامانم که میرسیم میگم زنک بزن اون آیفون فشار میده عاشق اینه که چراغ خاموش کنه فقط می تونه...
-
40 هفتگی
چهارشنبه 16 مرداد 1392 10:19
عشق مامان 10 ماه می شود آیسان به سرعت داره بزرگ می شه از اون حالت بچگیش داره در می اد حرف هامون را می فهمه میگم صبر کن تا بهت آب بدم دهنشو را مثل ماهی باز و بسته میکنه میگم و برات باب اسفنجی بذارم میره جای تلویزیون دم در خونه مامانم که میرسیم میگم زنک بزن اون آیفون فشار میده عاشق اینه که چراغ خاموش کنه فقط می تونه...