من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

عید غدیر

غدیر امسال  صبحش رفتیم مسجد دختردایی جان معصوم خانوم دنبال دایی حسینم رفتیم که یک عروسک از رو زمین پیدا کرده بود دادبه آیسان وقتی پیاده شده انداختیمش پایین همین طور اینقدر مواظبیم چشم دخنرم گل مژه زده چه برسه به اینکه مواد آلوده هم دست بزنه بهش بعدش رفتیم باغ بعد از 3 بار رفت و آمد با آداما میتونم دیگه بشناسمشون تا حدودی و دستم بیاد که با کی رفت و آمد کنم با کی نکنم خلاصه اینکه یک سری نکات هم فهمیدم اینکه واقعا رفتار آداما تو زندگیشون خیلی خیلی تاثیر داره و واقعا همه چی بر میکرده به نیت آدما

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد