من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

دومین شب یلداآیسان طلا

روز قبل شب یلدا مشهد برف بارید و کلی ذوق کردیم که شب یلدا برف خواهیم داشت اما کم بود صبحش رفته بودم آزمون ارشد داده بودم ظهرش با مامان اینا رفتیم طرقبه برگشتن  ا رفتیم بالای کوه های هاشمیه و کلی برف بازی کردیم اما زود برف بند اومد و امادیشب آخرین روز پاییز بود و ما طبق هر سال خونه ی مامانم جمع شدیم و این بلند ترین شب سال را با هم بودیم ظهر زودتر از سر کار اومدم بیرون رفتم تا واسه آیسان لباس مناسب شب یلدا پیدا کنم پارسال لباس هندونه پوشیده بود و گذاشتیمش سر سفره بجای هندونه خوردیمشچشمکامسال دنبال لباس بابانوئل می گشتم اما پیدا نکردم یک لباس دیدیم که خیلی ناز بود مثل لباس باله اما با شلوار به رنگ قرمز دیگه سریع رفتم خونه کیک انار و ژله انار درست کردم آیسان را حموم کردم بهش ناهار دادم بعدم رفتم گلاس زبان استادمون نیامده بود یکی دیگه به چاش اومده بود برق های کلاس زبانم رفته بود گفتن بشینین تا 10 دقیقه دیگه میاد اما من دو در کردم رفته روناک وقت گرفتم بعد رفتم خونمون آیسان را آماده کردم خودمم آماده شدم با همسر بردیمش آتلیه که بر حسب اتفاق بابایی مم دیدم 2 تا عکس گرفتیم با کلاه بابانوئل و درخت کریسمس و آدم برفی بعد رفتیم خونه ی مامانم دختر عموی مامانم اونجا بود وقتی رسیدیم یکم آجیل و هندونه خوردیم که دیدم آیسان خانم با آب هندونه فاتحه ی لباس جدیدشون را خوندن اما باز خوشحال بودم که عکس داره از لباسش و اگه خراب شه دام نمی سوزه دیگه آیسان راه می رفت و پسته وبادوم می خورد یکم کیک می خورد یکم موز می خورد یکم لبو خلاصه فکر می کرد باید از همه چی بخوره و تقریبا خودش را خفه کرد  خدا را شکر بعد از چند وقت شامم خوب خورد یکی از دوست های بابام و خاله مم رسیدن  یکم رقصیدن و حافظ خوندیم تا موقع شام طبق روال سال های گذشته قرمه داشتیم ولی سالاد الویه نبود بجاش پلو مرغ  بود دیگه شام خوردیم و آیسان کلی شادمانی کرد و رقصید تا دیگه کم کم داشت خوابش می گرفت ما هم قبل اینکه اخلاقش بد بشه رفتیم خونمون و خلاصه دومین یلدا آیسان گلی هم این طور گذشت.