من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

2 سال تمام در کنار هم بودنمون مبارک

آیسان خوشگل مامان در 11 مهر 2 سالگیش تمام شد و وارد سال سوم زندگیش شد.

تولدش را با یک هفته تاخیر گرفتیم چون که 11 مهر وفات بود و 17 مهر تولد یکی از امام ها بود .

مهمون هامون 26 نفر بودن خیلی دوست داشتیم همه را دعوت کنیم ولی چون جا نداشتیم نتونستیم و این موضوع برای خانواده همسر سو تفاهم ایجاد کرده دیگه کاریش نمی شه کردخنثیحالا ایشالا می خواهیم یک مهمونی بگیریم و اونایی که نگفتیم را دعوت کنیم تا همه خوب و خوشحال بشنقلب

برای تولد امسال کل پرده ها را شستم  روی مبل راحتی ها رابه پیشنهاد پرستار آیسان باز کردم انداختم تو ماشین و واقعا خوب و تمییز شدو کلی تمیز کاری اساسی انجام دادم مثل یک خونه تکونی بود واسم و الانم خیلی راضیم خونمون کلی تمییز شدشمژه

چند روز بود که هوا مشهد به شدت سردشده بود و این برای من خیلی خوب شد چون یخچال کم نمی آوردمچشمک و از تراس به عنوان یخچال استفاده می کردم.نیشخندالبته یخچال کوچیکه اتاقمون را اختصاص به دسرها و نوشابه های کوچک روز قبل دسرها را درست کردم و برچسب های نوشابه هارا زدم گذاشتم توش و یک مرحله جلو افتادم.

چهارشنبه صبح که با آیسان از خواب بیدار شدیم دیدیم دارن در می زنن اول فکر کردم خانم موسوی پرستار آیسان هستش ولی در کمال ناباوری دیدم بابام و مامانم با یک دوچرخه خوشگل قرمز اومدن خونمون آیسان خیلی ذوق کرد . و کلی خوشحال شد دیگه اون روز نرفتم شرکت با مامانم رفتیم خرید گل و کیسه های گیفت آیسان مامانم ووقتی برگشتم گل ها را توی سبد چیدم و مقداریشم توی گلدون در تمام این مدت مامانم آیسان را گذاشته بود رو دوچرخش و می چرخوندش آیسان می گفت دور دور و وقتی مثلا به دیواری میزی می خوردن می گفت ببشین_ببخشین) و از دیوار عذر خواهی می کردنیشخند خلاصه کلی آیسان با مامانیش کیف کرد ناهار هم رفتیم خونه مامانیم و باز برگشتیم خونه خودمون و دلمه های کلم و فلفل و بادجون را درست کردیم مامان هم خورشت ها را نیم پز کردند سالاد رو هم آخر شب خودم درست کردم فردا صبح زود باز مامانم خونمون بود طفلی مامانم خیلی زحمت کشید واقعا دستش درد نکنه همش تو این مدت خدا را شکر می کردم به خاطر داشتن همچین پدر و مادر مهربون به خصوص به خاطر داشتن همچین مامان خوشگل وفداکاریماچ 

صبح پنجشنبه هم مامان باز اومد بقیه کارهای خورده کاری را انجام داد و من هم سالاد موساکا و سالاد ماکارونی و سالاد شیرین(کلم و کشمش) و یوفکا و پیتکی درست کردم پرستار آیسان هم زحمت مرغ ها رو کشید خاله و مرجان هم اومدن کارهای تزیین و بادکنک ها رو کردن که باز البته مامان نقش پررنگی در بادکنک ها داشتنچشمک

ظهر هم با همسر رفتیم میوه گرفتیم 2 روز قبل هم سفارش کیک را به کوروش داده بودیم  دیگه آیسان را بردم حموم و هر جوربود خوابوندمش دو هفته بود که تو ترک بود و شیر نمی خورد اما مجبور شدم یکم بهش شیر بدم تا بخوابه دیگه عصر هم همه چی به خوبی پیش رفت ماهی را گذاشتم تو فر مامان هم یکم خونه ماهی سرخ کرده بود و زحمت برنج ساده و سبزی پلو را هم کشیده بودند اول شب  هم همسر کادوش را داد یک گردنبند فیروزه که بیشتر به درد مامان آیسان می خوره چشمکانواختیم تو گردنش تا از چشم بد دور باشه دیگه کم کم خاله و بابایی و داییم اومدن و باتفاق خواهرام یکم رقصیدیم تا کم کم مهمون ها اومدن دیگه اولش رقصیدیم  بعد با همه مهمون ها عکس گرفتیم بعد مراسم کیک و کادو را که اگه بابام نبودن اینقدر خوب نمی شد . بعد هم مهمون ها را تعارف کردیم واسه پیش غذا تا وقته غذا را کشیدیم و میز ذا چیدیم بعد هم دسر وکیک بعد هم همه نشستن و حرف زدن که چون من خیلی خسته بودم همش خدا خدا می کردم که زود برن اما تا 12:30 همه نشسته بودن نیشخند 

این هم درخت گیفت که تو کیسه ها شکلات بود

این هم پیش غذا

تولدت مبارک دختر گلمماچ