من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

24 ماهه شیرین زبون

آیسان جون جدیدا به هر چی می خواهد بگه خوبه میگه این مرمه منظورش اینه که این نرمه؟ مثلا از یک لباسش که بدش میاد میگه این باس(لباس) بد این باس مرمه .

شبها که می خواد بخوابه میگه مامانی بخوابه (یعنی خوابیده)؟ محیا درس ؟ میا(کیمیا) بازی؟ بابایی قاتون؟ می خواهد بگه بابایی داره فیلم نگاه میکنه میگه کارتون نگاه می کنه بعد از اینها من همش میگم آره محیا داره درس می خونه ؛ میا داره بازی می کنه و.... تا همه را چک نکنه نمی خوابه

آیسان داشت کارتون پاندای کونگفو کار را می دید همسر میگه چه خرسی خوشگلی بعد یهو آیسان خانم می گن پاندا ه : من بغلباباش تعجب پاندای کونگ فو کارابرو

 آیسان عاشق بازی قایم موشک هستش تا جایی که توانایی دارم بازی می کنیم وقتی خسته می شم می ره عروسک هاش را می ذاره که سر بزارن و خودش قایم می شه یا اونها را قایم می کنه بعد سر می ذاره میره پیداش می کنهنیشخندتازه بعضی وقتا عروسکها را دعوا هم می کنه می گه نبین إإ

آیسان در لباس خاله کیمیا

جدیدا هم کلمه قسته (خسته) را یاد گرفته تا بهش یه کار می گم می گه آیسان قسته(جالبه که همیشه خودش را سوم شخص خطاب می کنه مثلا میگه آیسان میام(میاد)آیسان بازی-آیسان کفش و هیچ وقت از کلمه ی من استفاده نمی کنه)

ی ققه هم یاد گرفته میگه مامان ی ققه بیا(مامان یک دقیقه بیا)

آخرین پنجشنبه شهریور هم رفتیم باغرود تا شش هامون را پر کنیم از آخرین نفس های تابستون هوا عالی بود باد مهر می اومد و به آیسان خیلی خوش گذشت اما من و بابام خیلی خسته شدیم کلی سبزی برای کوکو و خورشت و برای خشک کردن گرفتم و همه را اونجا پاک کردم لوبیا سبز 3 کیلو خرد کردم طفلی بابام 25 کیلو بادمجون را با کمک کیمیا و همسر پوست کند و تنه همش را سرخ کرد واقعا چقدر بابا ها وقتی کار می کنند بیش از پیش شیرین و دوست داشتنی می شوند . اها راستی هویج هم خورد و رنده کردم نایسر دایسر را برده بودم اما اصلا خوب نبود و کارایی نداشت.

آیسان خانوم تو باغرود کیف کرد به ماهی ها و اردک ها غذا داد کلی با مرجان بازی کرد . جای مامانم واقعا خالی بود چقدر وقتی مامان ها نیستن به آدم سخت می گذره اما همش ته دلم خوشحال بودم که دیگه نمی خواد مامانم پای گاز وایسه و بادمجون سرخ کنه.

 

آیسان عاشق خاله کیمیا هستش هر وقت می ریم خونه مامانی دوست داره بمونه و همش می گه قونه مامانی ممرمه و کلی براش داستان تعریف می کنم تا بتونم بیارمش خونه.