من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

تولد بهمنی ها

بهمن ماه تولد مردهای زندگی من هست یک بهمن تولد پدر عزیزم و2 بهمن تولد همسر مهربانم امسال چون همسر 3 بهمن امتحان داشت و باید می رفت تهران برای همین جابجا تولد ها را گرفتیم اول تولد همسر که چهارشنبه گرفتم و خانواده خودم و همسر را دعوت کردم و یک تولد خودمون و خوب برگذار شد. و پنجشنبه هم تولد پدرم که یکم از فامیلهامون هم بودن ولی متاسفانه همسر نبود چون عصرش رفته بود تهران خلاصه که تولد هارا گرفتیم .

توی دی ماه آیسان را 2هفته بردم مهد کودک روزهای اول خیلی بهش خوش می گذشت یک شعر یاد گرفته بود باضافه سوره ی توحید اما روزهای آخر احساس می کردم یکم ناراحته تصمیم گرفتم از پو شک بگیرمش بعد برای همین الان 3 هفته است که آیسان بدون پوشک  هستش به جز شبها و زمان هایی که میریم بیرون. و خداراشکر خیلی همکاری می کنه به جز وقتهایی که سرگرم بازی هستش و دیر یادش میاد و دیر میرسیمنیشخند

آیسان صحبت کردنش فوق العاده عالی شده و کاملا بلبل زبون شده هر چی میگم یه جوابی داره رفتیم حموم میگه مامان چشمام داره آتیش میگیره آب بریزه در صورتی که ما هیچ وقت آتیش گرفتن را واسه چشم به کار نمی بریم نمی دونم از کجا یاد گرفته اینو یا ساعت 4 پاشدم واسش شیشه شیر درست کردم کلی دارم التماس میکنم بخوره میگه الان نمیخورم برو واسم چراغ خوابه کیتی بخر بعدش می خورم تعجبموندم چراغ خوابه کیتی نصف شبی از کجا گیر بیارم.

تازگی هام یاد گرفته تا یک کار اشتباه انجام می ده میاد میپرسه قهری؟ بعد من میفهمم یک دسته گلی آب داده.

خیلی جیغ جیغو شده و همه کاراش را با جیغ و گریه پیش می بره از این بابت به شدت ناراحتم.

رفتیم دکتر دکتر میگه دهنت را باز کن دستش را گذاشته رو دهنش میگه باز نمیکنم اینقد نگو باز کن جیغ می کشم هانیشخند

خلاصه داستان داریم با این آیسان طلا خوردنیماچ