من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

یک هفته پر از کار و دلشوره

هفته دیگه همین موقع داریم چمدون ها بر می داریم بریم تهران کی بشه جمع کنیم بریم مقصد نهاییالبته اون نهایی نهایی که تو فیلم مقصد نهایی نه 

نگرانی و گرفتاری

10 آگست زمان مصاحبونه واقعا نمی دونم چه حس عجیبی دارم استرس چند روز قبل که با همسر به شدت منصرف شده بودیم حقوق کارمندها 50% افزایش پیدا کرده و همسر دکتری قبول شده نمی دونم چه آینده ای منتظرمونه خیلی مبهمه اما الان باز به شدت مشتاقیم که بریم همش با خودم فکر می کنم اگه نشه چی خداکنه که بشه ای خدا هر جور صلاح میدونی ولی یک کار کن که بشه بازم با خودته خدا جون