من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

عید غدیر

غدیر امسال  صبحش رفتیم مسجد دختردایی جان معصوم خانوم دنبال دایی حسینم رفتیم که یک عروسک از رو زمین پیدا کرده بود دادبه آیسان وقتی پیاده شده انداختیمش پایین همین طور اینقدر مواظبیم چشم دخنرم گل مژه زده چه برسه به اینکه مواد آلوده هم دست بزنه بهش بعدش رفتیم باغ بعد از 3 بار رفت و آمد با آداما میتونم دیگه بشناسمشون تا حدودی و دستم بیاد که با کی رفت و آمد کنم با کی نکنم خلاصه اینکه یک سری نکات هم فهمیدم اینکه واقعا رفتار آداما تو زندگیشون خیلی خیلی تاثیر داره و واقعا همه چی بر میکرده به نیت آدما

دکتری

همسر دکتری قبول شده و من خوشحالم واسش 

یک حس گندی دارم حس خنگ بودن چرا نتونستم تو هیچ کار درسی موفق باشم اعصابم خورده این بدترین حس دنیاست

کاشکی یک ارشد در پیت می گرفتم لااقل ای خدا چه حی بدیه که همه ارشد و دکتری دارن جز من تنبل الان دیگه کارشناسی در حد دیپلم شده و این خیلی منو زجر میده واسه تافل هم خوندم اما نتیجه اش چنگی به دل نمی زد باید بشینم بخونم من فقط تو برنامه ریزی مهارت دارم تو عمل افتضاحم.

یعنی عاشق این آهنگ شدم

دستم تو دست یاره

قلبم چه بی قراره

به به به به چی می شه امشب

بارون اگر بباره چه شاعرانه

یه چتر خیس و دریاکنارو

پرسه های عاشقانه

زل می زنم به چشمای مستت

سر روی شونه هات میذارم بی بهانه

می خوامت خانومم

با عشقت آرومم

دستم تو دست یاره

هوس کردم یک ماشین باکلاس بگیرم برم شمال


روزهای انتظار

امروز دقیقا یک ماه از سفر آنکارامون می گذره و تقریبا 4 روز مونده که یک ماه بشه به ما گفتن کمتر از یک ماه زمان میبره تا جواب نهاییشو بدن امیدوارم تو این 4 روز باقیمانده به قولشون عمل کنن و تکلیفمون مشخص بشه.

من که آماده آماده نیستم باز باید بشینم واسه تافل بخونم که نمرمو بالا ببرم و کلاس ورزشمو شروع کنم منتظر از هفته دیگه که شرکت خالی میشه ورزش را شروع کنم چون ساعت ورزش صبح ها هستش و باید از شرکت جیم بشم

باید خونه مامان را تمیز کنم تا هم وسایل اونها خراب نشه و خونه سوسک و حشرات موذی نشه هم اگه خواستم وسایل خودمو ببرم قشنگ تمیز و مرتب باشه 

امیدوارم زودتر جواب بدن چون فک می کنم سیستم آموزشی واسه بچه های 4 سال اونجا اجباری و جز. مدرسه محسوب میشه نمیدونم اگه جواب دادنشون خیلی زمان ببره آیسان را اینجا بذارم مهد یا نه

درس خوندن خیلی برام سخته

ولی اگه بخوام اونجا یک کار خوب گیر بیارم باید بشینم بخونم.

یک سفر کیش هم با خاله داشتم تجربه جدید و نه جالبی بود.

شاید بعدها دلم براش تنگ بشه و حسرت روزهایی که باهاش تو یک اتاق می خوابیدم را بخورم اما الان یک همچین حسی  اصلا ندارم..