من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

روزهای انتظار

امروز دقیقا یک ماه از سفر آنکارامون می گذره و تقریبا 4 روز مونده که یک ماه بشه به ما گفتن کمتر از یک ماه زمان میبره تا جواب نهاییشو بدن امیدوارم تو این 4 روز باقیمانده به قولشون عمل کنن و تکلیفمون مشخص بشه.

من که آماده آماده نیستم باز باید بشینم واسه تافل بخونم که نمرمو بالا ببرم و کلاس ورزشمو شروع کنم منتظر از هفته دیگه که شرکت خالی میشه ورزش را شروع کنم چون ساعت ورزش صبح ها هستش و باید از شرکت جیم بشم

باید خونه مامان را تمیز کنم تا هم وسایل اونها خراب نشه و خونه سوسک و حشرات موذی نشه هم اگه خواستم وسایل خودمو ببرم قشنگ تمیز و مرتب باشه 

امیدوارم زودتر جواب بدن چون فک می کنم سیستم آموزشی واسه بچه های 4 سال اونجا اجباری و جز. مدرسه محسوب میشه نمیدونم اگه جواب دادنشون خیلی زمان ببره آیسان را اینجا بذارم مهد یا نه

درس خوندن خیلی برام سخته

ولی اگه بخوام اونجا یک کار خوب گیر بیارم باید بشینم بخونم.

یک سفر کیش هم با خاله داشتم تجربه جدید و نه جالبی بود.

شاید بعدها دلم براش تنگ بشه و حسرت روزهایی که باهاش تو یک اتاق می خوابیدم را بخورم اما الان یک همچین حسی  اصلا ندارم..


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد