من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

18 اسفند 94

چند روزه پیش از قبل دلم واسه مامان و محیا لک زده دلم می خواست محیا اینجا می بود و باهم می رفتیم خیابون ها را وجب می کردیم دلم واسه بوی مامانم تنگ شده دلم لک زده واسه حضور کیمیا که سر به سر آیسان بذاره دلم تنگ شده واسه بیخیالی های بابام خلاصه این اواخر اسفند دلم واسه همه تنگ شده نیاز دارم یکی دکمه ریفرش منو بزنه لطفا خستگی و دلتنگی کل سال بهم هجوم آورده

هفته قبل مهمونی گرفتم و رولت گوشت و پیتزا و بال کبابی و پلو سیر و یک چیزهای کوچیکه دیگه درست کردم سمیه و همسر و دخترش هم دقایق آخر به مهمون ها پیوستن همین ها دیگه

آیسان فوق العاده مهربون و عاقل و باحال شده هم قدش به بچه های 3 ساله نمی خوره هم رفتارش

عاشق پازل شده و با پدرش می شینن و کلی پازل درست می کنند. پازل ها را پدرش از بانی نیک می گیره و هرکدوم نزدیک 40 تومنه ولی واقعا کیفیتش خوب و غیر قابل مقایسه با پازل های معمولی هستش.