من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

چشم

یک ماهی هست که چشمام یک طوری شده تقریبا دوهفنه بود که چشمام یه طوری میشد و نمیدونستم دقیقا چه اتفاقی دارد میافته تا اینکه روز یکشنیه با مژده خانوم و مهناز خانوم رفتیم کافی شاپ سنتر پوینت بعد منو محیا و کیمیا رفتیم هادسون بی که من چیزی بخرم بعد یهو چشام تار شد و همه چیو دور میدیدم و دوتا ازشون سکته کردم اما به روی خودم نیاورئم فک کردم تموم میشه اما نشد شب به آرش گفتم به سیامکدکتر تو آمریکا هم گفتم گفتش اکی هست و مشکلی پیش نمیاد تا اینکه هر روز تعداد دفعاتش بیشتر میشد رفتم پیش فمیلی دکتر بهم کورتون داد 50 میلی روزی 10 تا تا 5 روز اما خوب نشده هنوز دکتر خوشگلمم جکع زنگ میزنه میدونم که خوب میشه و باید هم زود خوب بشه اما امیدوارم هر چه زودتر خوب بشه من خیلی آرزو و برنامه دارم

خدا جووون کمکم کن

ای خدااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا ازت خواهش میکنم زودتر حلش کن

ایشالا همه مریض ها شفا پیدا کنن ایشالا منم زودتر خوب بشم