من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

15 ماهه ی بی اشتها

روز  5شنبه رفتیم خونهی عموم برای گوود بای ژارتی که داشتن می خواستن واسه مدت نا معلومی برن کانادا آیسان هم خوب و خوش و سرحال بود اما امان از چشم بد اونجا هم یکی از بستگان یک بچه 2 ساله داشت که به قول خودش تا همین چند دقیق ژیش که بیان اینجا داشته بالا می آورده وتب شدید داشته خوب نمی دونم چی بگم به این مادر وقتی می بینی بچه ات مریضه بشین تو خونه به بچه ات رسیدگی کن نمی خواد بیای مهمونی که هم بچه ات ناراحته هم این بیماری ویروسیش به کسی منتقل نشه با این حال وقتا این ویروسه منتقل نشه به هوای غذا دادن به آیسان یکم مرغ و برنج کشیدم رفتم تو اتاق آیسان هم شانس ما خوب غذا خورد در همون حین این مادر مهربان و بچه ی بی نوا باز اومدن تو اتاق و ما را در حال غذا خوردن دیدن و فرمودن بچهی ما الان 3 روزه که دهن به چیزی نزده و مریض و تب داره و خوش به حالت که بچه ات کم مریض میشه و .........فکرکنم داشت همون  جا ورد می خوند که این بچه مریض شه خلاصه ما رفتیم خونه و یک کیسه اسپند دود کردیم اما افاقه نکرد آیسان اون شب و روز خوب بود اما صبح شنبه ساعت 4 صبح دیدیم داره بچه ام توی تب می سوزه تبش را چک کردم دیدم 39.9شوکی به من وارد شد اون موقعه صبح سریع استامینوفن و شستن و دست شستن و کلی بهش آب دادن و خلاصه 30 دقیقه بعد دیدم داره کم می شه تبش بردمش دکتر گفت چرکی نیست ولی یک ضد میکروی داد با استامینوفن دقیقا آیسان 3 روز تب بالا داشت و چه گذشت بر من و توی این سه روز برای هر وعده غذایی تا سر حد جنون رفتم آیسان دهن به هیچی نمی زد حتی حاضر نبود تست کنه بینه چی هست تا قاشق را می اوردم گریه می کرد و دهنش را قفل می کرد واقعا هیچی سخت تر از این که بچه آدم هیچی نخوره سخت نیست شب سوم داشتم دیوانه می شدم که یه ایده به ذهنم رسید وقتی گری می ریم یک سیخ جوجه می خوره اونجا اما این دفعه شک داشتم بالاخره رفتیم وآیسان با کلی نذر و نیاز غذا خورد بعد 3 روز الان که نزدیک 5 روزه که می گذره آیسان فقط دو یا سه لقمه از هر وعده غذایی را می خوره و این داره دیانه ام می کنه  از ته دلم از خدا می خوام به همه بچه ها سلامتی بده و اشتهای خوب و به آیسان هم همین طور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد