من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

اولین مرواید دخملی

وای این دندون ایسان شده بود برام یک کابوس شب ها خواب. ندون دختری را می دیدم که بزرک شده بود و هنوز دندون نداشت البته دکترا می کفتن طبیعی تا ١۵ ماهکی هم وقت داره بعضی ها می کفتن جون کلسیم بدنش زیاد و دندوناش سفت هستند در نمی اد بعضی ها می کفتن از کمبود ویتامین خلاصه اینکه هر کی می رسید یک جیزی می کفت تا بالاخره شب تولد امام رضا دخترم دندوناش در اومدن عصری دیدم وقتی اب می خوره لیوان صدا می ده اما جون می خواستم طبق روال همه عصرها ببرمش بارک دم خونمون زیاد توجه نکر م تا شب که بابا جونش اومد یادم افتاد رفتم دستام را کامل شستم و به هر زحمتی لثه هاش را جک کردم جه لذت داشت حس دو تا جوونه که یکیش یکم بلندتر بود بعد به هر طرفند اواز خونی که بود می خواستم دهنش را باز کنه تا بیبنم وقتی دیدم و کامل مطمءن شدم کلی دست زدم بوسش کردم بجه ام مونده بود جه کار خوبی انجام داده بعد زنک زدم به مامان و خالم اونا رو هم تو شادیم شریک کردم حدود یک ساعت من و باباش واسش می قصیدیم و قربو نش می رفتیم ؛ امیدوارم قدر مروا ید هاش را بدونه دردونه مامان و در نهایت ایسان در ٢۵ شهریور در سن ١١ ما ه و نیمکی دندون دار شد

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد