من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

مهربانی از جنس پدرگونه

همسر خیلی مهربونه رفته بودیم کلوپ پاندا آیسان کلی بازی می کرد واقعا خیلی از یک پدر بعیده که بیاد چند ساعت بشینه تا دخترش بازی کنه دستم به تخته خیلی مهربونه بعد ازم پرسید مهسا به نظرت آیسان می تونه در آب معدنی را باز کنه گفتم خودمم بعضی وقتها نمی تونم بعد یکم گذشت گفت خوب اگه درش را یکی از قبل باز کرده باشه می تونه بپیچونتش گفتم آره بابا حرفه ای حسابی یک خنده ای رو لبهاش افتاد و به نظر کلی ذوق کرده بود.

تو راه برگشت از فرودگاه توی خیابون فرودگاه که هواش عالیه با اون چراغونی خوشگلش واقعا از اعماق وجودم خدا راشکر کردم به خاطر همسر فوق العادم و دختر سالم و عزیزم من به معنای واقعی مورد لطف پروردگارم قرار گرفتم خدایا شکرت بابت دوتاشون

خداراشکر صبحش یک نفر اومده بود خونم را تمییز کرده بود فردا یک نفر میاد دخترم را نگه میداره یک آدم مورد اطمینان ای خدا دستم به تخته چشمشون نکنم

خذایا ازت ممنونم

به خاطر پدر و مادر خوبم خواهرهای عزیزم

همسر و دختر خوبم

شکر شکر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد