من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

34 ماهگی

آیسان این روزها به شدت دلتنگ خاله کیمیا و مامانی مانداناش هست و از هر 3 جمله یک جمله مربوط به اون هاست مثلا می گه اگه من دعوتشون کنم جام جم به نظرت مامانی و کیمیا از کا نادا می ان طفلی بچم فکر میکنه دعوت کنه دیگه حتما میان . 

علاقه جدیدی به قاطی کرئن همه چی پیدا کرده مثلا بیرون که می ریم می گه 2 تا نوشابه بگیریم یکی زرد یکی سیاه بعد می ریزه توی لیوان قاطی می کنه بعد می خورهدیروز فقط نوشابه سیاه داشتیم بعد با آب قاطی می کرد می خورد اصلا یه وضی عاشق داستان تخیلی و کتاب داستانه هفته پیش رفتیم خورشید خانم چند تا کتاب داستان گرفت یکی از اوناها داستان مامان پا گنده بود عاشق اون شده یعنی بگم من روزی 100 بار می خونم این کتان را دروغ نگفتم البته هر چند وقت یک بار کتاب مورد علاقش تغییر می کنه قبل از این کتا گاستون و گودون را خیلی دوست داشت البته اونا 4 سری داستان بودن که باز یکم برای من بیچاره تنوع بود قبلش هم داستام حسنی ده شلمرود بود کتاب داستان های می می نی که هر شب هر 6 تاش را باید دور کنیم کتاب های خاله بازی هم بودن که فقط یک دوره خیلی کوتاه بهشون علاقه داشت البته اینا فقط کتابن یک سری داستان هم هستم که موقع غذا خوردن تعریف میشن مثل علی بابا و چهل دزد و علائدین و جک و لوبیا سحر آمیز اینا هم که خیلی طولانی هستن و باید با جزئیات تعریف بشن اگه یک قسمتش را جا بندازم باز باید یک ساعت معطل شم تا آیسام خامون هر چی یادشونه و برداشتهاش و نقد های داستام هم تعریف کنم یک سری داستان هم هست که در جهت رفتار های صحیح آیسانه یعنی بک سری از کارهایی که باید یا نباید انجام بده را در غال داستان و به اسم دخترهای دیگه تعریف میشن بعضی وقتا هم که کم میارم قصه بر باد رفته یا اشکها و لبخندها یا یک سری داستان که قبلا فیلمش را دیدم تعریف می کنم بعضی وقتا خواب همین داستان ها را هم می بینمکم کم دارم خل میشم دیروز هم روز دختر بود و خاله شیواش براش کادو گرفت منم برای خاله شیوا یک کیف گرفتم که دادم آیسان به مامانش داد یک کادو هم از طرف مامانم براش گرفتم حالا ایشالا امشب هم ایسان با باباش میره که کادو اصلیش را بگیره

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد