من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

پیرو درخواست نی نی کوچولو

دیروز باغ بودیم آیسان ازم میخواست اسم نی نی جدید را بذاریم فاطمه زهرا مثل خواهر علی بعدم می گفت اگه نی نی مون بیاد ما بخواهیم بریم میوه جمع کنیم فاطمه زهرا خودمون را کجا بذاریم گفتم می ذاریم پیش بابا بعد گفت نه شما و بابا برین میوه جمع کنین من از فاطمه زرا خودمون نگهداری میکنم

وای که چقدر مهربونه این بچه عاشقشم وقتی میخوابه چقدر دلم براش تنگ میشه تمام اذیت کردنهاش را فراموش می کنم

از6 خرداد هم باز گفتم خاله فرح بیاد آیسان خیلی باهاش حال می کنه و کلی بازی میکنه 

مهد خاله شیوا تعطیل شد و بقیه مهد ها هم برنامه تابستونشون از او تیر شروع میشه تازه تو ماه رمضون هم هست و همه بیحالن گفتم بعد ماه رمضون زارمش

خودمم دارم واسه تافل می خونم ایشالا ایشالا 16 مرداد امتحان بدم و یه نمره عالی بگیرم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد