من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

یعنی عاشق این آهنگ شدم

دستم تو دست یاره

قلبم چه بی قراره

به به به به چی می شه امشب

بارون اگر بباره چه شاعرانه

یه چتر خیس و دریاکنارو

پرسه های عاشقانه

زل می زنم به چشمای مستت

سر روی شونه هات میذارم بی بهانه

می خوامت خانومم

با عشقت آرومم

دستم تو دست یاره

هوس کردم یک ماشین باکلاس بگیرم برم شمال


روزهای انتظار

امروز دقیقا یک ماه از سفر آنکارامون می گذره و تقریبا 4 روز مونده که یک ماه بشه به ما گفتن کمتر از یک ماه زمان میبره تا جواب نهاییشو بدن امیدوارم تو این 4 روز باقیمانده به قولشون عمل کنن و تکلیفمون مشخص بشه.

من که آماده آماده نیستم باز باید بشینم واسه تافل بخونم که نمرمو بالا ببرم و کلاس ورزشمو شروع کنم منتظر از هفته دیگه که شرکت خالی میشه ورزش را شروع کنم چون ساعت ورزش صبح ها هستش و باید از شرکت جیم بشم

باید خونه مامان را تمیز کنم تا هم وسایل اونها خراب نشه و خونه سوسک و حشرات موذی نشه هم اگه خواستم وسایل خودمو ببرم قشنگ تمیز و مرتب باشه 

امیدوارم زودتر جواب بدن چون فک می کنم سیستم آموزشی واسه بچه های 4 سال اونجا اجباری و جز. مدرسه محسوب میشه نمیدونم اگه جواب دادنشون خیلی زمان ببره آیسان را اینجا بذارم مهد یا نه

درس خوندن خیلی برام سخته

ولی اگه بخوام اونجا یک کار خوب گیر بیارم باید بشینم بخونم.

یک سفر کیش هم با خاله داشتم تجربه جدید و نه جالبی بود.

شاید بعدها دلم براش تنگ بشه و حسرت روزهایی که باهاش تو یک اتاق می خوابیدم را بخورم اما الان یک همچین حسی  اصلا ندارم..


یک هفته پر از کار و دلشوره

هفته دیگه همین موقع داریم چمدون ها بر می داریم بریم تهران کی بشه جمع کنیم بریم مقصد نهاییالبته اون نهایی نهایی که تو فیلم مقصد نهایی نه 

نگرانی و گرفتاری

10 آگست زمان مصاحبونه واقعا نمی دونم چه حس عجیبی دارم استرس چند روز قبل که با همسر به شدت منصرف شده بودیم حقوق کارمندها 50% افزایش پیدا کرده و همسر دکتری قبول شده نمی دونم چه آینده ای منتظرمونه خیلی مبهمه اما الان باز به شدت مشتاقیم که بریم همش با خودم فکر می کنم اگه نشه چی خداکنه که بشه ای خدا هر جور صلاح میدونی ولی یک کار کن که بشه بازم با خودته خدا جون

اسفند سال 93 استارت مهاجرت را زدیم بعد تقریبا یک سال ونیم وقت سفارت اومد واسمون حالا تو این یک ماه هرچی بلاست داره نازل میشه بگذریم که تو این یک سال بیشترین آمار جرم و تلفات انسانی را دنیا به خودش دید از این ور کودتا شده از اون ور 80نفر را تو فرانسه یکی زیر گرفتش از اون ور بمب گذاشتن تو فرودگاه خلاصه به قول همسر فقط اصحاب ابابیل با پرنده ها و فیل هاشون حمله نکردن,؛ ما که سپردیم به خدا هر چی خودش صلاح میدونه . ولی امیدوارم صلاح بدونه که بشه  ادامه مطلب ...