من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

29 ساله شدم

اصلا باور ممیشه که ٢٩ سالم شد مثل چی ناراحتم که سال دیگه ٣٠ سالم میشه اصلا احساس بزرگی نمیکنم همش حس میکنم ٢٤ سالمه

پیش آرش نیستم ولی پیش مامانم و بابام که هستم

تولد ٢٩ سالگی با ٢ تا نی نی

٣ هفته مونده به اومدن نی نی دوم

الان بامداد ٢٨ مارچ هستش و من نمی تونم بخوابم بس که دلم میخواد بالا بیارم اما نمیشه انگار هرچی خوردم تو گلومه و پایین نمیره مثل چی خوابم میاد دیشبم ٣ ساعت بیشتر نخوابیدم تمام روز سرم گیج میرفت.

پریروز فهمیدیم که با ویزای همسر موافقت نشده یعنی هر چی از ناراحتیم بگم کمه ولی اینقدر تو ایم ٢ سال با موارد مشابه روبرو شدم که برام عادی شده همشو میسپارم دست خدا تا همین جاشم که خدا یاری کرد تونستم بیام و بچمو اینجا دنیا بیارم خیلی ازش ممنونم حالا الان از چند حالت ناراحتم، اول اینکه دلم میخواست آرش پیشم باشه و یه کمکی باشه چون بابامم خداییش کار راه انداز نیست وتمام سختی ها میوفته رو دوش مامانم و اون قدرت و توانایی قبلش را نداره یکمم ناراحت بودم که آه آرش بیچاره باز تو این مدت که ما برگردیم چه کنه البته از وقتی رفته قشم احساس میکنم روحیش بهتر شده یعنی واقعا من چقدر طفلکم الان اومدم کشور غریب دور از خونه و زندگیم درسته خونه مامان بابام هستم اما واحتی خونه ی خودم را ندارم آیسان دوست داره با کیمیا بازی کنه اما اون سنس ایجاب میکنه که حوصله آیسان را نداشته باشه به همین دلیل آیسان برای جلب توجه کیمی یه مقدار پرخاشگر شده و این موضوع تو این شرایط واسه من خیلی سخته نه میتون دعواش کنم چون میترسم وقتی نی نی بدنیا بیاد کلا ضربه بخوره نه می تونم بعضی از رفتارهاشو تحمل کنم اگه بگم روزی مثسط ٤٩$ براش چیزی میخریم مبالغه نکردم خلاصه داشتم از طفلکیخودم میگفتم که با این شرایط خونه و حالت های ماه آخر بارداری که آدم را نابود میکنه حداقل منو که میکنه رگ سیاتیک پای راستم بعد یه ربع دواز کشیدن میگیره و چنان دردی میگیره که فقط خشک میشی نمی تونی کوچکترین حرکتی بکنی به سمت چپ که میخوابم نی نی نمیدونم به کجاش فشار میاد که لگد میزنه با مامانم نمی تونم درد و دل کنم که بگم چه حال خرابی دارم اون بنده خدا همین طوریشم استرس داره همش مجبورم جلوش وانمود کنم که خیلی خوب و سرحالم به آرش هم نمیتونم چیزی بگم احساس میکنم اونم جدی نمیگیره الان که چند وقته احساس میکنم از دستم ناراحته فک میکنه اینجا چقدر بهم خوش میگذره و هرچی از اینکه چقدر داره بهم سخت میگذره و چقدر حالم بده بهش میگم زیاد جدی نمیگیره حالا ببین من تو این دوران سختی به فکر اونم هستم که آخ خدا مرگم بده چقدر تنهاست حالا درسته تنهاست اما خب بد هم نمیگذره بهش از خونه مامانی من به خونه مادرجون از اونجا خونه باباش همش رو مبل میشینه دیدنی میکنه میاد بیرون اتفاقا فک کنم براش بهترم هست که غرهای من و آیسان را نمیشنوه آخر شبم ٤ تا عکس کارداشیان لایک میکنه میخوابه

ولنتاین ٩٦

حدود ١ ماه هست که به تورنتو آمده ایم آیسان ٣ هفته ای هست که مهد میره معلمشون یه خانوم ایرانی هست که زیاد نمیتونه فارسی صحبت کنه و همسرش کانادایی هست همه صداش میکنن mrs todorache آرش بهش میگه فیبوناچی فردا روز ولنتاین هست و همین معلم معروف فرمودن ٢٨ تا کارت برای sk ,,jk درست کنین بیاورید رفتیم دلارما خواستیم  کارت١$ بخریم بعد پشیمون شدیم ٢٤ تا کارت ٤$ خریدیم البته ٢ بسته نشستیم توش را گل و بلبل کشیدیم آیسان ٢٨ تا اسم بچه های کلاس را پشت کارت نوشت

عید غدیر

غدیر امسال  صبحش رفتیم مسجد دختردایی جان معصوم خانوم دنبال دایی حسینم رفتیم که یک عروسک از رو زمین پیدا کرده بود دادبه آیسان وقتی پیاده شده انداختیمش پایین همین طور اینقدر مواظبیم چشم دخنرم گل مژه زده چه برسه به اینکه مواد آلوده هم دست بزنه بهش بعدش رفتیم باغ بعد از 3 بار رفت و آمد با آداما میتونم دیگه بشناسمشون تا حدودی و دستم بیاد که با کی رفت و آمد کنم با کی نکنم خلاصه اینکه یک سری نکات هم فهمیدم اینکه واقعا رفتار آداما تو زندگیشون خیلی خیلی تاثیر داره و واقعا همه چی بر میکرده به نیت آدما

دکتری

همسر دکتری قبول شده و من خوشحالم واسش 

یک حس گندی دارم حس خنگ بودن چرا نتونستم تو هیچ کار درسی موفق باشم اعصابم خورده این بدترین حس دنیاست

کاشکی یک ارشد در پیت می گرفتم لااقل ای خدا چه حی بدیه که همه ارشد و دکتری دارن جز من تنبل الان دیگه کارشناسی در حد دیپلم شده و این خیلی منو زجر میده واسه تافل هم خوندم اما نتیجه اش چنگی به دل نمی زد باید بشینم بخونم من فقط تو برنامه ریزی مهارت دارم تو عمل افتضاحم.