من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

من از ما می نویسم

من و همسر در سال 88 ازدواج کردیم از زندگیمون راضی بودیم و لذت می بردیم تا اینکه در مهرسال 91 خدا مهرش را در غالب یک فرشته کوچک به نام آیسان به ما عطا کرد.و حالا 3 نفری بیش از قبل از زندگی در کنار هم لذت می بریم.

اولین شب برفی با حضور دخترم

الان ساعت 2:100  نیمه شب هست، بعد از دو ساعت رقصیدن همراه با آیسان و یک ساعت کنار هود ایستادن بالاخره دخترم خوابید ، همیشه عادت دارم قبل خواب از پنجره بیرون را نگاه می کنم  این دفعه چشمام از خوشحالی 4 تا شد دیدم توی همین یکی دو ساعت برف اومده تا کمر و هنوزم داره می اد من عاشق برفم خیلی خیلی خدا را شکر می کنم به خاطر بارش برف به این قشنگی و ره خاطر حضور دختر عزیز تر از جونم  و همسری که  عاشقشم در کنارم ، خدا جون شکرت. کی بشه بتونم برم با آیسان برف بازی کنم و براش آدم برفی درست کنم می دونم که مثل برق و باد اون دوران هم می رسه به همین سرعتی که 9 ماه بارداریم و این دو ماه گذشت به همین سرعت هم دختر کوچولوم یک ساله میشه و من می مونم و حسرت این روز های شیرین نوزادیش باید قدر لحظه لحظه این دوران را  دونست ایشالا فردا آفتاب شه خوب بپوشونمش ببرمش توی حیاط خونمون ازش چند تا عکس بگیرم آخه که چقدر برف و دوست دارم امیدوارم آیسان هم دوست داشته باشه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد